این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر
وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین
وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق
بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
اما باید اقرار کرد تحصیل عشق و رندی به این سادگی ها نیست
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
محتسب
محتسب یا شیخ، مفتی و زاهد در شعرهای حافظ شخصیتی مقابل رند است. شخصیتی ریاکار و خشک که خود را پاک و برتر میداند و دیگران را نصیحت میکند اما خودش چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند»
یکی بهتر از دیگری
شعرهای حافظ برایم یکی بهتر از دیگری هستند اما زاهد ظاهرپرست» را عجیب دوست دارم، مخصوصا آنجا که می گوید:
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
دمی با الهام
مدتی بود خیلی نگران بودم، نگران همه چیز! نه میتوانستم کاری را شروع کنم و نه میتوانستم کارهایی را که شروع کردهام را به اتمام برسانم. مثلا؛ پیش میآمد یک کتاب 200 صفحهای را تا صفحهی 190 میخواندم و 10 صفحهی آخر میماند.
عجله داشتم. دستم در دست کتاب سیزده» علی میرصادقی بود و فکرم پیش کتاب های خوانده نشدهی توی گنجه! رسما داشتم به کتابی که در دستم بود خیانت میکردم، نه او از اینکه من داشتم ورق میزدم و میخواندمش خوشحال بود( کاملا از نگاهش مشخص بود!) و نه من از خواندنش لذت کافی را میبردم. تا جایی که رفته رفته اوضاع قمردرعقرب شد و همانجا دیدم که جانم میرود.»
احساس ناتوانی و بیهودگی میکردم و همیشه فکرم مشغول بود. هیچ کاری را درست و حسابی و با تمرکز و تا آخر انجام نمیدادم. منظورم ازتا آخر» اینست که آدم وقتی کاری را شروع میکند باید روی آن تمرکز کند درعین حال لذت هم ببرد و یک جایی آن را تمام کند و بعد از آن شروع کند به تمرین کردن و آن را جزیی از زندگیاش کند.
باید یک فکری میکردم اینطور که نمیشد به زندگی ادامه داد. باید علت این نگرانیها و ناتمامی کارها و این همه تشویشی که به همهی زندگیم رسوخ کرده بود را میفهمیدم. برای انجام هر کار جزیی یا بزرگی احساس ضعف و ناتوانی میکردم، اما مشکل کجا بود؟ از چه چیزی یا چه چیزهایی میترسیدم؟ با این نگرانی ها و ترسهای فلج کننده چکار باید میکردم؟
شروع کردم به نوشتن دربارهی همهی ضعفها، نگرانیها و ترسهایم. کمی دربارهی ترس و ارتباط ضعفهایم با ترسهایم مطالعه کردم. خود همین نوشتن و مطالعهی اندک باعث آرامشم میشد. وقتی چیزی میخواندم و میفهمیدم دیگران هم در مورد این مشکل صحبت کرده اند و به این ترتیب مشکلی انحصاری و لاینحل نیست آرام میشدم. اما آن آرامش کوتاه مدت کافی نبود و برای آرامش بلند مدت باید اقدام به کارهایی میکردم که عملا لازم بود برای رهایی از ترسهای غیرواقعیام، انجام دهم.
حالا چرا میگویم غیرواقعی؟ چون ترس واقعی چیزی غیر از نگرانیهایی بودند که دچارش میشدم و ترس واقعی چیزی است که وجود مقداری ازآن برای زندگی لازم است و درهمه به صورت پیش فرض!و از دوران تولد تا آخر عمر وجود دارد وبه این ترتیب این ترس از او در مقابل خطرات واقعی محافظت میکند، غیر از آن هرچه هست بیهوده و غیرواقعی است.
برای رهایی از ترسهای غیر واقعی، قسمتهایی از دو کتاب خود را از بند ترسهای غیر واقعی رها کن» نوشتهی جوزف اکانر و کتاب:آیین زندگی» نوشتهی دیل کارنگی را خواندم و آنها را به همراه یک سری نکات دیگر برایتان مینویسم:
قواعد ترس
1-ترس هیجان بنیادی آدمی است که به منظور حفاظت از او شکل یافته است.
2-ترس نوعی واکنش به ترکیب رویداد واقعی بیرونی یا عامل آغازگر و معنایی است که از آن در خیال خود میسازیم.
3-پشت همهی ترسها، ترس از دست دادن چیزی است که برایمان ارزشمند است.
4-ترس ها بر دو نوعاند: ترس اصیل و معتبر و ترس غیر واقعی.
5-احساس ترس، همواره واقعی است؛ ایجاد کنندهی آن هرچه میخواهد باشد.
6-ما با دو نوع ترس اساسی متولد میشویم:سقوط و رها شدن.
ترسهای دیگر را با: الگو(نمونه)، آسیب و ضربه و تکرار و اطلاعات یاد میگیریم.
ترس چیست؟
جوزف اکانر در کتاب خود را از بند ترسهای غیر واقعی رها کن» دربارهی تعریف ترس مینویسد:ترس بنیادیترین هیجان آدمی است که از او محافظت میکند، احساس ناخوشایندی است که وقتی فکر میکنیم در خطرهستیم در ما پدید میآید.»
واژهی ترس(FEAR) از ریشهی کلمه انگلیسی fer یا fere به معنی خطر یا ناگهانی مواجه شدن گرفته شده است. جالب است که ریشهی لغوی این واژه اشاره به خطری دارد که برای روبهرو شدن با آن آمادگی نداریم، اگر برای رویا رویی با آن آمادگی داشته باشیم، هیچ گاه دچار وحشت نخواهیم شد.
ترس همان اتاق کوچک تاریک است که افکار منفی در آن رشد میکنند. میخاییل پریچارد»
ترس معمولا با درد ارتباط دارد ولی در واکنش به خطرات واقعی است و از اضطراب و دلشوره که بدون تهدید خارجی است جداست. ترس واژهای سیاه رنگ است که سبب افسردگی و گریز میشود و حالت عاطفی پیچیده و نیرومندی است که با علایم اضطراب از جمله ضربان قلب، عدم تمرکز اندیشه و سردرد همراه است.
رویکرد برنامه ریزی ذهنی-زبانی (ان-ال-پی) به ترس
برنامهریزی ذهنی-زبانی (ان.ال. پی) در اواسط سالهای 1970 درآمریکا توسط جان گریندر و ریچارد باندلر ابداع و پایه گذاری شد و دربارهی تجربههای درونی آنچه که بدان فکر و از درون احساسش میکنیم، بررسی و مطالعه میکند، مثلا کارهای خود را چگونه انجام میدهیم؟ چرا بعضی ها در انجام کارها فوقالعاده ماهر و با استعداد هستند و بعضیها درظاهر به همان اندازه دانش دارند و همان فعالیتها را انجام میدهند نتایج متوسطی به دست میاورند؟
در مورد ترس این رویکرد به ما میگوید ترس را چگونه ایجاد میکنیم؟ چگونه یاد میگیریم که بترسیم؟ چرا بعضی ها میترسند و بقیه نمیترسند؟
پاسخ این است که افراد ترسو یاد گرفتهاند که بترسند و بیمناک باشند. دانستن این نکته سبب نمیشود که از واقعی بودن یا هولناکی ترس، برای کسی که میترسد کاسته شود. در هرحال، وقتی بدانیم که ترس چگونه ایجاد میشود، کلید آزاد شدن از بند آن را نیز در دست خواهید داشت.
این برنامه ریزی شامل شیوههایی است که با به کارگیری آنها میتوان راهبردهای موجود و فعلی ترس را فراموش کرد و راهبردهای تازهای را فراگرفت که ترسهای غیرواقعی را فراموش کرد.
تاثیرات به جا مانده از زمان گذشته، احساسات زمان حال هستند که این برنامه ریزی در این مورد از مفهومتکیه گاه» استفاده میکند. تکیه گاه یک تصویر، صدا، احساس، مزه یا بو است که به طور خودکار به یک حالت هیجانی مربوط میشود. تکیه گاهها ممکن است در دنیای بیرون یا در تصور ما باشند. آن ها یا از تجربیانت آسیبزای یگانه و بیمانند یا از تکرار تجربهای واحد تشکیل میشوند. تکیه گاهها اساس عادتها هستند. آنها میتوانند آغازگز ترسها باشند.
توضیح کامل این برنامه ریزی ذهنی- زبانی در این مقاله نمیگنجد اما در کتاب خود را از بند ترسهای غیر واقعی رها کن » تکیه گاههایی که آغازگر ترس هستند مورد بررسی قرار میگیرند که با کمک روش ذهنی-زبانی( ان.ال.پی) میتوان از آن آگاه شد و بعد واکنش نشان دادن نسبت به آنها را یاد گرفت.اگرعلاقهمندید بیشتر آشنا شوید، لطفا این کتاب را مطالعه کنید.
تردیدهای ما خائناند وسبب میشوند که ما با ترسیدن از تلاش،منافع و مصالحی را که اغلب دستیافتنیاند از دست بدهیم. ویلیام شکسپیر»
نکاتی که با در نظر گرفتن آنها میتوان از نگرانی دور شد
دیل کارنگی در کتابآیین زندگی» یه سری نکاتی را مطرح میکند که بهوسیله آنها میتوان تشویش و نگرانی را از خود دور کرد، یک سری از این نکات از این قرارند:
باور کنید عملی کردن هرکدام از این نکات میتواند درصد زیادی از نگرانیهای شما را کم کند، به آنها به دیدهی کلماتی تکراری نگاه نکنید!
در نهایت این را هم در نظر داشته باشید عقب راندن ترس های بی مورد و غیرواقعی، کمتر ترسناک است تا زندگی کردن با ترس نهفتهای که ناشی از احساس درماندگی است.
آیا واقعا طنز مساوی با خنده است؟
کمی مقدمه بچینم؟!
بیشترین تصور افراد جامعه از واژهی طنز» با خنده گره خورده است. درواقع خنداندن یکی از اهداف طنز است اما هدف اصلی آن نیست. دکتر شفیعی کدکنی عنوان میکند: ضرورتا طنز قرار نیست کسی را بخنداند و چه بسا حتی گاهی طنز شخصی را بگریاند. ایشان اشاره میکند یکی از دردناکترین طنزهای جهان داستان مردی است که در تموز گرم نیشابور یخ میفروخت و کسی خریدارش نبود و میگفت:نخریدند و تمام شد!». به عبارتی، یکی از اغراض مهم طنز اصلاح امور است و طنز مثبت طنزی انتقادی و به قصد اصلاح است.
در تاریخ ادبیات فارسی تا قرن حاضر، مرزبندی خاصی بین هزل، هجو، فکاهه و طنز وجود نداشته است و معمولا کلام را به دو دستهی جد و هزل تقسیم میکردهاند و هجو هم به کلامی اطلاق میشده که به قصد تخریب فرد یا گروهی خاص سروده شود. امروزه نیز با نگاهی همراه با تساهل، به هرگونه متن غیرجد طنز میگویند و این در حال است که تفاوتهای بنیادینی میان هریک از شاخههای شوخطبعی وجود دارد.
پس شوخطبعی به چهار زیرشاخهی هزل، هجو،فکاهه(مطایبه) و طنز تقسیم میشود که هرکدام از زیرشاخهها تعاریف خاص خود را دارند اما هدف ما اینجا بررسی زیرشاخهی طنز» است.
طنز
اگر بخواهیم طنز را تعریف کنیم باید بگوییم تعاریف زیادی از آن مطرح شده است.استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد طنز را: بیان واقعیت های تلخ به زبانی شیرین، کنایی، نشاط آور و منصفانه» تعریف کرده است. در اصلاح ادبی، نوعی از آثار ادبی است که در برشمردن زشتیها و رذایل فردی یا جمعی و آگاهانیدن مردم از آنها میکوشند.
پیشینهی طنز
در کتابهای ادب قدیم و جدید ما، چیز مهمی در باب واژهی طنز» و این رشته از فن ادب به چشم نمیخورد، حتی در دایرةالمعارف اسلام که کموبیش فرهنگ اسلامی را به طور عینی و با چشم نسبتا باز و بیتعصب بررسی کردهاند، جز دربارهی هجو چیزی ننوشتهاند. گویا این کار را در شان کتاب رسمی اهل علم ندانستهاند واگر چیزی هم در متون ادب فارسی به چشم میخورد در بسیاری از اوقات درهم و مشتبه شده است. استعمال کلمهی طنز برای انتقادی که به صورت خنده آور و مضحک بیان شود سابقهی طولانی ندارد.
استهزا و طنز، راه و رسم سقراط در نفی اسطوره و ایزدان و شاعران و کاهنان کهن یونانی است. زبان فاش نمی تواند،همهی اسرار پوشیده را دربرگیرد. از اینجا زبان اشاره در کار میآید تا زمینه برای رهایی از حوالت مسلط گذشته و گذر از تاریخ گذشته برای اهل نظر و اصحاب سر مهیا شود.
به تعبیر عمران صلاحی طنز فارسی دو آغاز درخشان دارد. طنز قدیم با عبید زاکانی آغاز میشود و طنز جدید با دهخدا»، به عبارتی دوران مشروطه نقطه عطفی در شعر ونثر طنز محسوب میشود.
حقیقت طنز در نظر برخی از متفکران و بزرگان
کی یرکه گور متفکری استثنایی است. او در یادداشت های خصوصی خود میکوشد آنچه راکه در آثار رسمی علیرغم نامهای مستعار و عمدتا زبان غیرمستقیم ناگفته میگذارد، آشکارا بگوید.
در یادداشتی از او که مربوط به سال 1846 میلادی است، وی طنز و طعنه را چنین تعریف کرده است: طنز و طعنه آمیزشی است از شور وشوق اخلاقی که در محکمهی وجدان آدمی دائما ضمیر و باطن و اندرون را مورد تاکید قرار میدهد. علت طنز مردمی و عامیانه( طنز نوع دوم) این است که کسی به طنز خاص و باطناندیش(طنز اول) توجه نمیکند و در آنجا هنری نهفته است که به جاودانگی حقیقی بیکران اولی، تعلق دارد.»
سقراط فیلسوف در یادداشتی خود را با خرمگس قیاس کرده است زیرا او فقط در آرزوی نفوذ اخلاقی خود بود و نمیخواست چونان نابغه ستایش شود و جدا از دیگران در عالم سکنی گزیند.
از نظر فروید طنز متضمن خندیدن به خویش و مضحک یافتن خویش است و چنین طنزی ناخوشایند نیست بلکه موجب رهایی، تسلی و نوعی تعالی کودکانه است. او مینویسد: طنز وقاری دارد که برای مثال هیچ نشانی از آن نیست، چون لطیفه یا صرفا در طلب ایجاد لذت است یا لذتی را که به کف آمده، به سوی پرخاشگری سوق میدهد.
در موارد انگشت شماری کتب و مقالاتی منتشر شده است که طنز در شعر حافظ و مولانا و سایر بزرگان جدیسرای را بررسی کرده که به حق نمونههای درخشانی از طنز را در آثار این هنرمندان میتوان یافت. به اعتقاد دکتر کدکنی، حافظ را باید طنزسرایی تمام عیار و شاعری ی دانست، زیرا با تاکید بر عنصر مذهب تناقض، فریب و ریای جامعه روزگار خود رابه بهترین شکل به تصویر میکشد.
حافظ در بیتی میگوید:
عیبم بپوش زنهار! ای خرقهی میآلود
کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد
طنز در مطبوعات
وقتی شرایط برای طنزپردازی در قالب یک مجله یا رومه فراهم میشود، افراد با پیوستن به این مکانها حرفهای جدی خود را در قالب طنز میگویند و امکان گفتگو و رسیدن به صداهای مختلف را فراهم میکنند.
طنز و سینما
در فیلمنامهی از کرخه تا راین، اصغر شخصیتی شوخ دارد و در برخی مواقع زبان شیرینش خالق طنز شده است:
اصغر از ماشین پیاده میشود و ظاهرا پای مصنوعی به خودش بسته و به سختی روی پایش ایستاده است.
اصغر:بابا ما پا نخواستیم. پدرمو در میاره.
سعید: باید عادت کنی. اونقد که کسی نفهمه پای مصنوعیه.
اصغر: چرا نفهمن؟ خودش یه مغازهی دونبشه. میشه کلی کاسبی کرد!»
به نظر میرسد در حالت عام درحق کلمهی طنز اجحاف شده است و نیاز است تا به صورت خاص دربارهی طنز تحقیق گستردهتر و بحث و گفتوگوی بیشتری صورت گیرد.
ترم سوم کارشناسیارشد درسی داشتیم با عنوان:نویسندگی برای رادیو و تلویزیون.» قرار بود سرکلاس ارائهای داشته باشیم و من میخواستم موضوع ارائهام فیلم نامه نویسی باشد. مطالعات زیادی در این مورد نداشتم، حتی یک فیلمنامه هم ننوشته بودم و با اینحال به دلیل علاقهای که به نویسندگی داشتم، میخواستم در مورد انواع مختلف سبکهای نوشتن اطلاعاتی داشته باشم و آنها را بیازمایم؛ بنابراین فرصت خوبی بود تا با یک تیر دونشان بزنم!
به هر صورتی بود من ارائهام را آماده کردم اما نتوانستم آن را ارائه دهم و دلیلش این بود که استاد درس، عناوین را از قبل آماده کرده بود و ما باید از میان آنها عنوان موردنظرمان را انتخاب میکردیم.
من برای ارائه از میان کتابهای مختلف کتاب:چگونه فیلمنامه بنویسیم؟» اثرسید فیلد» را انتخاب کرده بودم، در واقع سید فیلد کسی است که از او به عنوان معلم همه ی فیلمنامهنویسان یاد میشود و در سال 1979 و با انتشار کتابی به نامفیلمنامه» و طرح نظریهی فیلمنامهی سه پرده ای» به شهرت جهانی رسید. اکنون میخواهم خلاصه ای از این کتاب را به همراه یک سری یادداشتها و نکات حین مطالعات و تجربیات شخصیام و در قالب مقاله ای جمعوجور با شما به اشتراک بگذارم .
امید دارم خواندن این مقاله برای تمام کسانی که به فیلمنامهنویسی علاقه دارند، نکاتی را به همراه داشته باشد.
شخصیت
شخصیت شالوده اساسی فیلمنامه است. قلب، روح یا دستگاه عصبی داستان شماست. قبل از آن که قلم بر کاغذ بگذارید، شخصیت داستان را بشناسید. شخصیت اصلی داستان شما کیست؟ و داستان شما درباره چه کسی است؟ اگر داستان درباره سه جوان سارق بانک است، کدامیک شخصیت اصلی است؟
نکته ی دیگری که در موردشخصیت وجود دارد این است که: شخصیت در خلا نیست و محصول محیط خویش است. برای مثال: شخصیت کسی که در قرن 13 در آلمان می زیسته، با شخصیت کسی که اکنون در قرن 21 و در تگزاس زندگی میکند متفاوت خواهد بود.
فرهنگ جوامع و اقشار مختلف نیز بر روند شکل گیری شخصیت ها موثرند. تمام شخصیت ها پسزمینه هایی اجتماعی، مذهبی و آموزشی خاص و قوی دارند که این پسزمینهها می تواند تعیین کننده ی رفتار، شیوه ی برخورد، بیان عاطفی و فلسفه هرشخصیت باشد. به عنوان مثال: در مورد پسزمینه های اجتماعی شخصیت فردی که در طبقه ی متوسط جامعه زندگی می کند با شخصیت فردی که در طبقهی مرفه زندگی می کند متفاوت خواهد بود.
شخصیت پردازی
روشهای مختلفی برای شخصیت پردازی وجود دارد که همگی معتبرند اما شما باید برای خود بهترین روش را انتخاب کنید.
از میان روش های مختلف طبق تقسیم بندی که سید فیلد» ارائه میدهد: میتوانید ابتدا شخصیت اصلی را مشخص کنید، بعد عوامل تشکیل دهنده زندگی او را به دو بخش عمده بیرونی و درونی تقسیم کنید.
سینما رسانه ای بصری است، بنابراین باید شیوه هایی یافت که بتوان کشمکشهای شخصیت را بصری نمود. آدم نمیتواند چیزی را که نمیداند نمودار کند.به این ترتیب تمیز بین شناخت شخصیت و نمودار کردن او روی کاغذ مشخص میشود.
از زندگی درونی شخصیت آغاز کنید.
شخصیت اصلی زن است یا مرد؟ اگر مرد است وقتی داستان آغاز میشود، چند سال دارد؟ کجا زندگی میکند؟ کدام شهر؟ کدام کشور؟ کجا به دنیا آمده است؟ آیا تنها فرزند خانواده بوده است؟ یا خواهر و برادر داشته است؟ دوران کودکی را چطور پشت سر گذاشته است، خوب یا بد؟ رابطه اش با والدین چگونه بوده است؟چگونه کودکی بوده، فعال، درسخوان یا گوشه گیر؟وقتی جنبه های درونی شخصیت را در زندگینامه او مشخص کردید، به جنبه های بیرونی شخصیت بپردازید!
مسئله مهم در اینجا بررسی روابطی است که بین شخصیت های مختلف داستان شکل میگیرد.
شخصیت ها چه کسانی هستند و چه میکنند؟ از زندگی خود راضی هستند یا ناراضی؟ آیا دلشان میخواهد زندگیشان طور دیگری بود و شغل دیگری داشتند؟همسر دیگری داشتند یا آرزو میکنند کاش آدم دیگری بودند؟
چگونه شخصیت هایتان را روی کاغذ نمودار میکنید؟
تمام شخصیتهای نمایشی به 3 روش با هم رابطه متقابل پیدا میکنند:
مثلا اگر شخصیتها برای خرید وسایل لازم برای زدن بانک احتیاج به پول دارند، چگونه این پول را به دست می آورند: ی میکنند؟ پول کسی را میند یا از مغازه پول به سرقت میبرند؟
به گونه ای خصمانه، دوستانه یا بی تفاوت.
ممکن است شخصیت اصلی برای آنکه، زدن بانک را با موفقیت به اجرا برساند مجبور باشد، بر ترسش از زندان فائق شود.
چگونه شخصیتها را واقعی و چند بعدی مینمایید؟
زندگی شخصیت را به سه بخش عمده تقسیم میکنیم:
حرفه ای: شخصیت برای امرار معاش چه میکند؟ کجا کار میکند؟ کارگر ساختمانی است؟ بیکار است؟ دانشمند است؟ چه شغلی دارد؟ روابط او با همکارانش چگونه است؟ وقتی بتوانید در روابط شخصیت اصلی با سایرین کاوش کنید و آنرا مشخص کنید، هویت و دیدگاهی را خلق کرده اید که نقطه شروع شخصیت پردازی است!
شخصی: شخصیت اصلی مجرد است یا متاهل؟ طلاق گرفته یا همسرش مرده است؟اگر ازدواج رده با چه زنی و چه موقع ازدواج کرده است؟ رابطه آنها چطور است؟ و .
روابط شخصی شخصیت فیلمنامه خود را مشخص کنید.
خصوصی: شخصیت شما در لحظات تنهایی چه میکند: تلویزیون تماشا میکند؟ ورزش میکند؟ حیوان دست آموز دارد؟ اگر دارد چه حیوانی؟ به طور خلاصه در این بخش لحظات تنهایی زندگی شخصیت را مورد بررسی قرار دهید.
درام یعنی کشمکش
وقتی نیاز شخصیت را تعیین کردید، میتوانید موانعی بر سر راه آن نیاز بتراشید. جوهر شخصیت، ماجراست.
فیلمنامه داستانی است که با تصویر بیان میشود. هر تصویر، وجهی از شخصیت را نمودار میکند. در فیلم کلاسیکی، ساخته رابرت راسن» به نام بیلیاردباز» نقص جسمانی شخصیت نمودار استعاری جنبه شخصیت اوست. دختری که نقش او را (پایپر لاری)بازی میکند، فلج است. او در حین راه رفتن، میلنگد، از لحاظ عاطفی هم فلج است، زیاد مشروب میخورد و هیچ تصمیمی در مورد هدفش در زندگی ندارد. نقص جسمانی در حقیقت تاکیدی تصویری بر خصوصیت فکری شخصیت اوست.
چگونه میتوان به درون شخصیت های خود زندگی دمید و آنها را بنا کرد؟
برای این سوال جواب مشخصی وجود ندارد، جزیی از رمز و راز روند خلاقیت است.واژه کلیدی همان روند است. ابتدا باید بطن یا ظرف شخصیت را خلق کرد. بعد این ظرف را از محتوا پر کرد.
اول نیاز شخصیت را مشخص کنید. شخصیت فیلمنامه به چه میخواهد برسد؟بعد به زندگینامه شخصیت برسید و تصویر روشنی از شخصیت به دست آورید.این زندگینامه فقط وسیله ای است در اختیار شما تا از آن برای خلق شخصیت استفاده کنید.بعد از این به جنبه بیرونی شخصیت بپردازید و عوامل حرفه ای، شخصی و خصوصی زندگی شخصیت را از هم جدا کنید، این نقطه شروع کار است.
خلق شخصیت
برای خلق فیلمنامه دو روش وجود دارد:
قسمت پایانی فیلمنامه
انواع گوناگون پایان وجود دارد:
اگر درمورد چگونگی پایان داستان تردید دارید، به فکر پایان های خوش باشید! برای پایان بندی فیلمنامه همیشه راه حلی بهتر از گرفتار کردن،دستگیر کردن یا کشتن وجود دارد.در دهه ی 1960 غالب پایانها غم انگیز بوده است.سینماروهای دو دهه هزار و نهصد و هفتاد و هشتاد،طرفدار پایانهای خوش هستند.
ادبیات و سینما
در برخی از رمان ها عناصری خاص یافت میشوند که به ما یادآوری میکنند این آثار مناسب برگردان سینماییاند. رمانهای ویلیام فاکنر از این نوع هستند.شخصیت های اصلی کتابش که عموما درگیر بحرانهای عاطفیاند، طرح و توطئههای اپیزودیک آثارش، حس همذات پنداری تماشاگران فیلمهای سینمایی را به راحتی برمیانگیزانند. به عنوان مثال فاکنر در سال 1951 رمان سوگواری برای یک راهبه» را نوشت که این رمان را از داستان کوتاهی که در سال 1931 نوشته بود وام گرفت.اگرچه ساختار این اثر ادبی است و به عنوان رمان شناخته میشود،اما فاکنر تصمیم گرفت این داستان را به سبک آثار نمایشی در سه پرده بنویسد چون از نظر او تعاملهایی که شخصیت های اصلی اثر با یکدیگر داشتند استوار بر دیالوگ است.
احتمالا واژه ی دیالوگ را بسیار شنیده اید.دیالوگ به معنای گفتوگو است، شاید در زبان روزمره بیانکنندهی حالات ذهنی یا عاطفی یک نفر باشد اما در سینما، دیالوگ سینمایی باید بیان کنندهی نشانه ها، فضا، حالات، رنگ، موضوع، عواطف همگانی و واقعیات عینی و ذهنی گسترده تری باشد.
در بسیاری از فیلمهایی که شاهکار سینمایی هستند، بسیاری از عوامل مهم آشنا چون ارتباط ها و کشمکش های معمول در خط داستان، به عهدهی دیالوگ است.
ویلیام فاکنر به خوبی از تفاوتهای سینما و ادبیات آگاه بود. به اعتقاد او این دو رسانه باهم متفاوتند اما وجه اشتراک فاکنر وسینما اینست که بسیاری از آثار او بر روی پرده ی سینما جان گرفتهاند.
چند نکته برای نگارش فیلمنامهای کوتاه
1-از ماجراهای بیش از حدخشن خودداری کنید. در مورد ناسزاگویی که خشونتی لفظی است خودداری کنید مگر در مواقعی که با شخصیت و موقعیت جور است.
2-ازتجربه های بسیار تازه یا بسیار دردناک استفاده نکنید، زیرا درک روشنی از آن ندارید.
3-باید از خاطرات به اندازهی کافی دور شد و زمان گذشت تا بتوان بهدرستی و بیطرفانه به قضایا نگاه کرد.دربارهی زندگی فعلی خود ننویسید چون هنوز درست نمیدانید دربارهی چیست.
4-تجربهی دیگر که به عنوان موضوع مناسب داستان نیست وقایع غیرقابل باور است.
5-داستانی بگویید که تماشاگر باور کند،حتی اگر داستان غیرقابل باوری دارید جذاب است اما قابل باور نیست!
ضعفهای فیلمنامه نویسی
آقای رضا مقصودی، فیلمنامهنویسی است که توانست با فیلم لیلی با من است» سیمرغ بلورین فیلمنامه را در جشنوارهی چهاردهم به خود اختصاص دهد. ایشان در مورد ضعفهای فیلمنامه نویسی به این نکته اشاره میکنند که اساسا یکی از مشکلات فیلمنامهنویسان این است که زیاد در مطالعه کردن به خود فشار نمی آورند و زیاد اهل کتابخوانی نیستند.
در عالم فیلمنامه نویسی به خصوص در کشور ما انسان ممکن است بارها و بارها شکست بخورد. بارها ممکن است فیلمنامه اش را رد کنند،این است که پشتکار یک اصل بسیار مهم برای فیلنامهنویس شدن است.
خانم نرگس آبیار کارگردان و نویسنده ی نام آشنای فیلمشبی که ماه کامل شد» اخیرا در جشنی که به مناسبت روز زن درعلامه طباطبایی در سال 1398برگزار شده بود و ایشان به عنوان مهمان شرکت کرده بودند خطاب به تمام علاقهمندان و جوانانی که به فیلمنامهنویسی علاقه دارند گفتند:گاهی برای یک فیلم یک سال یا یک سال و نیم وقت میگذاشتم اما رد میشد ولی به دلیل علاقهای که به نوشتن داشتم دست از نوشتن برنمیداشتم و دوباره تلاش میکردم و این اتفاق بارها برای من میافتاد».
پس اگر در راه نویسندگی و فیلمنامهنویسی قدم گذاشته اید فراموش نکنید که صبر و پشتکار را به همراه خود ببرید! البته برای کسی علاقه مند به این راه است زیبایی ها و لذتهای مسیر راه نیز همراهش خواهد بود.در نهایت با در نظر گرفتن تمام نکات سعی کنید خلاقیت خود را محدود نکنید و موقع نوشتن آزاد و رها بنویسید و سپس آن را بر اساس اصول فیلم نامه نویسی ویرایش کنید.
پیشنهاد
اگر به فیلمنامهنویسی علاقه دارید و میخواهید فیلمنامهای بنویسید پیشنهاد میکنم چند فیلم نامه دانلود کنید و آنها را مطالعه کنید. خواندن نمونه های متعدد از یک نوع سبک، بیشتر میتواند ما را در جهت یادگیری سبک موردنظر و همینطور نگارش آن یاری کند. هرچه قدر فیلنامه های بیشتری با موضوعات مختلف بخوانید یادگیریتان نیز بیشتر خواهد شد. خلاقیت خود را محدود نکنید و ایده های خود را روی کاغذ جاری کنید و از این جریان لذت ببرید!در مورد نویسندگی به طور کلی یکی از اساتید خواندن کتاب:نویسندگی در تلویزیون، رادیو و رسانه های جدید» اثر رابرت ال. هیلیارد را به من پیشنهاد دادند که درآن بخشی با عنوان فیلمنامه نویسی نیز وجود دارد. من نیز خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنم. میتوانید فایل پی دی اف این کتاب را از لینک زیر دریافت کنید:
اگر دنبال تحولی اساسی و چشمگیر در سازمان یا تیم خود هستی رهبر باش!
آن هم نه یه رهبر معمولی، بلکه رهبری تحول گرا!»
خیلی ها واژه ی مدیریت و رهبری را یکسان می دانند، در حالی که اینطور نیست وتفاوت هایی میان مدیران و رهبران وجود دارد.
شاید برایتان سوال شود رهبری و مدیریت دقیقا یعنی چه؟ مگر رهبری و مدیریت چه تفاوتی با هم دارند؟ رهبر تحول گرا کیست و چه ویژگی هایی دارد؟
برای رسیدن به پاسخ سوالات خود لطفا این مقاله را بخوانید:
تعریف رهبری و مدیریت
صاحبنظری مدیریت را هنر انجام امور به وسیله دیگران توصیف کرده و بر نقش دیگران و قبول هدف از سوی آنان تأکید ورزیده است. گروهی مدیریت را علم و هنر هماهنگی کوششها و مساعی اعضای سازمان و استفاده از منابع برای نیل به اهداف معین توصیف کرده و گروهی دیگر آن را در قالب انجام وظایفی چون برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی، و. بیان کرده اند.
با این حال عصر حاضر عصر گذر از مدیریت به سمت رهبری است و مفهوم رهبری زیبنده تر از مفهوم مدیریت است.یکی از وظایف مهم مدیریت رهبری» است.
اولین وظیفه رهبری بیان دورنما و ارزشها در یک سازمان است.رهبری در مفهوم سازمانی آن به عنوان جزئی مجزا و مستقل از مدیریت طرح نبوده، بلکه یکی از وظایف عمده و اصلی آن به شمارمی آید.
تمایز میان مدیریت و رهبری
رهبری ماهیتا مفهومی وسیع تر از مدیریت است.
مدیریت نوع خاصی از رهبری تلقی می شود که در آن حصول و تحقق هدفهای سازمانی اهمیت دارد. بنابراین فرق اصلی میان این دو مفهوم در کلمه سازمان نهفته است.
رهبری نیز ضمن این که برای تحقق هدفهایش مستم کار کردن با افراد و به وسیله افراد است، لیکن این هدفها وما هدف های سازمانی نیستند.رهبر کسی است که برای بدست آوردن اهداف متعالی، رهبری دیگران را جهت داده و حمایت می کند.
رهبری تحولی
پیشرفت های اخیر درنظریه های رهبری به نوعی گذار از رویکردهای کلاسیک به رویکردهای رهبری فرمندی نوین را نشان می دهد.این نظریات دیگر به زیردستان به عنوان افرادی منفعل و وابسته به رهبر نگاه نمی کنند.رهبری تحول آفرین یکی از این سبک های رهبری نوین است که به وسیله زیردستان پویا از سایر سبک های رهبری جدا می شود.
وظیفه اولیه رهبری در دوران جدید، اعتمادسازی و هدایت جریان تغییر و تحول است. رهبران تحول آفرین به وسیله بیان واضح چشم انداز و جاری ساختن معنای آن، در سازمان اعمال رهبری می کنند. این رهبران ، از سبک رهبری تعاملی که تنها مبتنی بر انگیزش از طریق پاداش و تنبیه است، فراتر می روند و با جلب اعتماد و وفاداری دیگران، ترسیم چشم اندازی مهیج از فرصت های بالقوه و نیز با الهام بخشیدن به پیروان، موجب ایجاد تعهد به تحول و خود کنترلی بالا در آنها می شوند. بدین ترتیب رهبران تحول آفرین، به تک تک کارکنان سازمان کمک می کنند که هر یک خود به یک عامل تحول آفرین مبدل گردند و سازمان را به سمت آینده ترسیم شده، حرکت دهند.
چهار مولفه ی(نفوذ آرمانی،ترغیب به فکر،انگیزش الهام بخش،ملاحضات فردی) مورد بررسی قرار خواهد گرفت وابعاد آن به شرح زیراست:
1.نفوذ آرمانی: سرافرازی، فرهمندی، احترام و وفاداری بی چون و چرای پیروان از رهبری که حس آرمانی را انتقال می دهد. نفوذ آرمانی باعث می شود که رهبران به عنوان مدل هایی از نقش، و الگوی رفتار برای پیروان باشند.
2.ترغیب ذهنی: برانگیختن پیروان به وسیله رهبر به منظور کشف راه حل های جدی و تفکر مجدد در مورد حل مشکلات سازمانی توسط پیروان. در واقع رفتار رهبر، چالشی را برای پیروان ایجاد می کند که دوباره در مورد کاری که انجام می دهند، کوشش و تلاش نمایند و در مورد چیزی که می تواند انجام یابد، دوباره تفکر کنند.
3.انگیزش الهام بخش:در انگیزش الهام بخش؛ رهبران تحول آفرین به گونه ای رفتار می کنند که به افراد پیرامون خود الهام ببخشند و به آنان انگیزه دهند. رهبرانی که از انگیزش الهام بخش بعنوان رفتار رهبری استفاده می کنند، استانداردهای سطح بالائی را تدوین نموده، ایده ها و چشم اندازشان را به روشنی برای کارکنان شان بیان نموده و آنان را به انجام کارها فراتر از هنجارها تشویق می کنند.
4.ملاحضات فردی: توجه به دیگران یکی از جنبه های مهم رهبری تحول آفرین است.این موضوع تاثیر مثبتی براین عامل نمایان گر مدیرانی است که جو حمایتی ایجاد می کنند که در آن به دقت به نیازهای یکایک پیروان گوش می دهند.رضایت مندی پیروان، رهبران و به طور کلی اثربخشی دارد رهبران به عنوان مربی و مشاور عمل می کنند، در حالی که سعی در کمک کردن به پیروان جهت خودشکوفایی دارند.
آقای عبداللطیف لطیف طالبی در مقاله ی مفهوم رند و رندی در اشعار حافظ» اشاره میکنند که معنای رندی در نظر حافظ با معنای متداول آن متفاوت است و در نظر حافظ رندی عبارت است از ستیز با ریاکاری و تقوای دروغین، آگاهی به اسراردل، بی ریایی، آزادگی و داشتن همت عالی. حافظ زندگی رندانه را سفارش می کند و می کوشد تا سر حلقه ی رندان جهان باشد. طریقه ای که اساسی ترین ویژگی آن بی آزاری است:
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
تلازم عشق ورندی در اشعار حافظ چنان مشهور است که برخی از محققان رندی را یکسره عاشقی دانسته اند و عاشقی را رندی:
همیشه پیشه ی من عاشقی و رندی بود
دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
حافظ رند را کسی میداند که به سود وزیان توجهچندانی ندارد. هیچ سودی ولو معنوی وی را چندان شاد و هیچ ضرری وی را غمگین نمی سازد؛ چرا که وی معتقد است که انسان رند خویشن را اغز تمامی دلبستگیها رهانیده است:
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود وزیان این همه نیست
اما اقرار میکند، تحصیل عشق و رندی به این سادگی ها نیست
تحصیل عشق و رندی آسان نمود
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
محتسب
محتسب یا شیخ، مفتی و زاهد در شعرهای حافظ شخصیتی مقابل رند است. شخصیتی ریاکار و خشک که خود را پاک و برتر میداند و دیگران را نصیحت میکند اما خودش چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند»
یکی بهتر از دیگری
شعرهای حافظ برایم یکی بهتر از دیگری هستند اما زاهد ظاهرپرست» را عجیب دوست دارم، مخصوصا آنجا که می گوید:
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
ادامه مطلب
درباره این سایت